شعر شهادت امام موسي كاظم «ع» : وقتی دلش برای رضا تنگ میشود
ای دستگیر خلق خدا دستهایتان
زیباترین جواب دعا دستهایتان
گفتم در این مسیر گداییتان کنم
شاید رسد به دست گدا دستهایتان
دستانتان دو دست خداوند طاهر است
دست پُر از گناه کجا، دستهایتان
از این گناهکاری دستان من چقدر
افتاده است فاصله تا دستهایتان
باور نمیکنم فقط از کثرت گناه
نگرفتهاند دست مرا دستهایتان
باشد! به خاک پای شما سجده میکنم
خورده به گیوههای شما دستهایتان
وقتی به خاک پای شما بوسه میزنم
دارم به دستهای شما بوسه میزنم
اسلام راستین، مسلمان درست کن
با یک نگاه حضرت سلمان درست کن
از کیمیای دیده خود خرج ما نما
این سنگ را تو لؤلؤ و مرجان درست کن
مولا بیا به خاک کف گیوههای خود
دست محبتی بکش انسان درست کن
در این دلی که محبس تنهایی من است
یک پنجره بهسمت امامان درست کن
یک پنجره که آن طرفش روی ماه توست
سمت صفوف آینهداران درست کن
از نسل تو امام خراسان درست شد
از نسل من گدای خراسان درست کن
ذکر علی علی من از لطف این در است
از آههای سینه موسیبن جعفر است
ای آفتاب مشرقی سایههای من
ای سایهسار جود و عطای خدای من
رنجور کرده مرغ تنت را سیاهچال
نگذاشت بال و پَر بزنی ای همای من
مستوجب عذاب منم، من که عاصیام
آقا چرا تو درد کشیدی بهجای من
زنجیر دور پای تورا بستهام به دل
زنجیر روضههای تنت بست پای من
اشکم بهدرد بزم عزای حسین خورد
شاید بهدردتان بخورد اشکهای من
گفتی به نوکرت، به مصیّب که در قفس
دلتنگی من است برای رضای من
شیعه همیشه با تو هماهنگ میشود
وقتی دلش برای رضا تنگ میشود
در این قفس ز شوق خدا گریه میکنی
با ذکر یا رضا و رضا گریه میکنی
آقا برای مغفرت شیعیان خود
اینقدر سر به سجده چرا گریه میکنی
در این سیاهچال، به تنهایی خودت
یا که برای کربُوبلا گریه میکنی
بر غربت حسین جدا ناله میزنی
بر عمّهجان خویش جدا گریه میکنی
در زیر تازیانه، چرا بیخودی زِ خود
داری برای فاطمهها گریه میکنی
مرد یهود رفته ولی تو هنوز هم
چون بُرد نام فاطمه را گریه میکنی
هرچند بیحساب تو را میزد آن یهود
شکر خدا کنار تو معصومهات نبود
شاعر: امير عظيمي