ترانه عاشقانه :چون من شدي من هم توام
يك شب پر از عشقش به دل
رفتم درش را من زدم
تق تق تتق
تق تق تتق
گفتا كه اي؟
گفتم منم
گفتا برو
گفتم چرا؟
گفتا نه اي
گفته كه چه؟
گفت عاشقم
گفتم چرا؟
گفتا كه چون گفتي منم
گر عاشقي صاحب دلي
در عشق ما گر صادقي
نام خودت چون مي بري؟
بايد كه محو ما شوي
بايد دهي جان بهر ما
غرقه شوي در بحر ما
خود را فراموشت كني
پندم تو در گوشت كني
رفتم به خود پرداختم
باسوختن سالي خودم را ساختم
عاشق شدم عاشق شدم
از خويشتن فارغ شدم
باردگر بازآمده ام
آهسته در را كوفتم
تق تق تتق
تق تق تتق
گفتا كه اي؟
گفتم توام
من من ني ام
عضو از توام
گرديده ام از خود جدا
پيوسته ام اينك تو را
اي دل ستان نازين
اي ماه روي مه جبين
در واكن و خود را ببين
يك لحظه اي با خود نشين
گفتا بيا
از در درآ
كينك تو عاشق آمدي
مست حقايق آمدي
بر خويش فائق آمدي
در عشق صادق آمدي
مارا تو لايق آمدي
در باز كرد آمد برم
دستي كشيد او بر سرم
رفتم درون با ناز او
هم ساز من شد ساز او
آغوش خود را باز كرد
او من شد و آواز كرد
گفتا به من با ما شدي
رفتي ز خود تا ما شدي
«رحمان » ما گشتي دگر
از جان ما گشتي دگر
پاداش عشقت مي دهم
زلفم به مشتت مي نهم
در شادي و در غم تو ام
چون من شدي من هم تو ام.
شاعر:رحمان زارع