مناجات عاشقانه ی شهدا «7»
با کولهبار گناه و با سیمایی زرد و ملول به راه افتادم تا هماهنگ با آهنگی شوم که می رفت «آنجا»یی که اینجا نیست، جلودار این گروه انسانی که تاریخ در انتظار اوست، مخصوصاً قرن ما که با « قدرت صنعت» و « ایجاد تولید» توان کنترل خویش را از دست داد.
آیا او چه کسی بود؟ او آن بود که آنچه خوبان داشتند، تنها داشت و من به کف هیچ نداشتم، جز قلبی محجوب، عقلی معیوب، هوایی غالب، طاعتی قلیل و معصیتی کثیر، به دلم آهی بود که به آن ابراز شخصیت کردم. شخصیتی که صورت تکامل یافته آن شهادت است.
گفتم به دلم آهی بود، آه مظلوم تاریخ، آه شوکران و نوشانیدن سقراط، اینها ضربه روحی بزرگی است که بستهبند وراثت نیست و ریشه در تاریخ دارد، در کربلا، در ماوراء طبیعت و اینها را به شهادت، تاریخ شهادت به من فهماند و آن آهنگ، آن گروه رفتند و من نرفتم، شاید نتوانم بروم، چون که پابسته و زنجیر هواها بودم، ولی اکنون به ایثار میاندیشم نه انحصار در حصار ابصار.
شهید علی اکبر مازنی
ای پروردگار بزرگ! که ما را آفریدهای و در ما روح خود را دمیدهای تا انسانی با شرافت باشیم و با پیروی از عقل و شرع بتوانیم در ارض الهی سفر کنیم و با عقل خود بتوانیم به اسارت خود پی ببریم.
خدایا! از تو میخواهم، این حرکت را که بهسویت شروع کردهام با همه گناهانم مورد عفو و قبول درگاهت بفرمایی!
ای پروردگار رحمان و رحیم! با بزرگیات مرا از آتش دوزخ نجات ده، که این جسم ضعیف تحمل آتش جهنم را ندارد.
ای آفریدگار من! به بزرگیات قسم میدهم که مرا از انسانهایی که با ائمه اطهار(ع) و پیامبر(ص) خود ملاقات میکنند، قرار بدهی.
شهید حمید منوچهری
منبع:نوید شاهد
وبلاگ انافتحنا لک فتحامبینا