گروه فرهنگی گویدا
فهرست نام های اصیل ایرانی,نام های جدید ایرانی, نام های کردی,نام های ترکی, نام های بلوچی, نام های لری,نام های ترکمنی,نام های فارسی,نام های زرتشتی,نام های اسلامی,نام های باستانی,نام های مازندرانی, نام های عربی, نام های عبری, نام های قرآنی,نام های آریایی,نام های جدید,نام های کهن,نام های دخترانه,نام های پسرانه و...
نام های پسرانه و دخترانه با حرف «ن»
نام های پسرانه
ردیف | اسم فارسی | معنای نام |
۱ | نادین | در جریان، پویا و پرتحرک، الهه رودخانه، جاری |
۲ | نامدار | مشهور، معروف، صاحب نام، دارای آوازه و شهرت بسیار |
۳ | نامور | نام آور، مشهور |
۴ | نامی | منسوب به نام، معروف، مشهور |
۵ | نبرزین | اسم فرماندار گرگان در دوره داریوش پادشاه هخامنشی |
۶ | نرداگشسپ | از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام سرداری از سپاهیان بهرام چوبین |
۷ | نرسی | اسم یکی از شخصیتهای شاهنامه، همچنین نام یکی از پادشاهان ساسانی، فرشته وحی در اوستا، هم چنین نام پسر شاپور نوه اردشیر بابکان |
۸ | نریمان | اسم پدر سام، جد رستم پهلوان شاهنامه فردوسی، به معنی پهلوان، دلیر |
۹ | نستار | از شخصیتهای شاهنامه است، نام چوپان قیصر روم در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی |
۱۰ | نستود | نستور، اسم از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی |
۱۱ | نستور | از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر زریر پسر گشتاسپ پادشاه کیانی |
۱۲ | نستوه | خستگی ناپذیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پسران گودرز پادشاه اشکانی و نیز اسم یکی از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی |
۱۳ | نستهین | از شخصیتهای شاهنامه، نام پیران ویسه در زمان افراسیاب تورانی |
۱۴ | نشواد | نام پهلوان تورانی اسم دختر فارسی |
۱۵ | نواب | عنوانی که به شاهزادگان دوره صفوی و قاجار داده می شد، روحانی، فعال سیاسی و رهبر جمعیت فدائیان اسلام که در سال هزار و سیصد و سی و چهار دستگیر و اعدام شد. |
۱۶ | نوتاش | همیشه، دایم |
۱۷ | نوذر | از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند منوچهر پادشاه پیشدادی و جانشین او |
۱۸ | نوراهان | نورهان، تحفه، سوغات، ارمغان |
۱۹ | نوروز | روز نو و تازه، بزرگترین جشن ملی اقوام ایرانی که از نخستین لحظات سال نو آغاز می شود، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی |
۲۰ | نورهان | تحفه، سوغات، ارمغان |
۲۱ | نوش آذر | آتش جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی و نیز نام یکی از پسران اسفندیار |
۲۲ | نوشاب | آب گوارا، آب زندگی، شربت مطبوع، آب حیات |
۲۳ | نوشیار | یار شیرین چون عسل، یار بی مرگ، نام پسرعموی گرشاسپ در گرشاسپ نامه |
۲۴ | نوید | مژده، خبرخوش، بشارت |
۲۵ | نوین | تازه، جدید |
۲۶ | نهاد | سرشت، اساس، ضمیر دل، طبیعت، بنیاد، قاعده، مقام و جایگاه |
۲۷ | نهل | از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی |
۲۸ | نیاتور | نیاطوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی |
۲۹ | نیاسان | پسری که پا جای پای اجدادش می گذارد. |
۳۰ | نیاسان | شبیه به نیاکان، مانند پدران، پسری که شبیه اجداد و نیاکان خود است. |
۳۱ | نیاطوس | نیاتور، از شخصیتهای شاهنامه، نام برادر قیصر روم از یاران سپاه خسروپرویز پادشاه ساسانی |
۳۲ | نیاک | پسری که خلق و خوی او مانند اجداد و نیاکانشان است |
۳۳ | نیاوش | پسری که شبیه احداد و نیاکان خود است، مرکب از نیا و پسوند مشابهت ، همچنین یکی از توابع سردشت مهاباد |
۳۴ | نیاوند | از نسل نیاکان، ادامه نسل اجداد |
۳۵ | نیشام | نام فرشته نگهبان آذرخش |
۳۶ | نیک | خوب، نیکو، آدم خوب، شخص صالح اسم پسر زیبا |
۳۷ | نیک رای | دارای اندیشه نیک مرکب از نیک و رأی |
۳۸ | نیکان | منسوب به نیک |
۳۹ | نیما | نام آور و نامور، علی اسفندیاری متخلص به نیما یوشیج شاعر معروف ایرانی قرن چهاردهم، همچنین اسم پسر مازندرانی به معنی کمان |
۴۰ | نیو | دلیر، شجاع |
۴۱ | نیوان | مرد دلیر، شجاع پهلوان |
۴۲ | نیوتش | با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، بر وزن پیشکش |
۴۳ | نیوتیش | نیوتش، با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت (هر سه حرف اول ساکن هستند، بر وزن دیو) |
۴۴ | نیوزاد | (بر وزن دیو) به معنی پهلوان زاده |
۴۵ | نیوزار | از شخصیتهای شاهنامه، اسم پسر گشتاسپ پادشاه کیانی |
ردیف | اسم ایرانی | ریشه نام | معنی اسم |
۱ | نادر | اسم عربی | بی همتا، کمیاب، آنچه به ندرت یافت شود، نام مؤسس سلسله افشاریه |
۲ | نادعلی | عربی | علی را بخوان، نام دعایی |
۳ | نادین | سنسکریت، فارسی | پویا و پرتحرک، در جریان، جاری، الهه رودخانه |
۴ | نادینوس | آشوری | شاه بابل |
۵ | ناصح الدین | عربی | پنددهنده در دین، نصیحت کننده در دین |
۶ | ناصر | عربی | نصرت دهنده، یاری دهنده، کمک کننده |
۷ | ناصرالدین | عربی | یاری کننده دین، اسم پسر محمد شاه قاجار |
۸ | ناضر | عربی | شاد، مسرور، شاداب، بسیار سرسبز |
۹ | ناهیرا | آشوری | روشنایی، نور |
۱۰ | نایب | عربی | نماینده، جانشین، آنکه در غیاب کسی عهده دار مقام و مسئولیت اوست، عنوان دولتی و دیوانی در دوره حکومت قاجار |
۱۱ | نبوت | عربی | رسالت، پیغمبری، مبعوث بودن کسی از سوی خداوند به راهنمایی مردم، یکی از سه اصل اعتقادی مسلمانان (توحید، معاد، نبوت) |
۱۲ | نبی | عربی | پیامبر خداوند، لقب پیامبر (ص) |
۱۳ | نجات | عربی | رهایی، خلاصی، آزادی |
۱۴ | نجات الله | عربی | آن که خدا او را نجات داده است. |
۱۵ | نجف | عربی | نام شهری در عراق که آرامگاه علی (ع) در آن واقع شده است. |
۱۶ | نجم الدین | عربی | ستاره دین، آن که چون ستاره ای در دین می درخشد، نام عارف بزرگ و نامدار قرن هفتم: نجم الدین رازی، دین دار خالص |
۱۷ | نجیب | عربی | شریف، اصیل، عفیف، پاکدامن |
۱۸ | نجیب الدین | عربی | اصیل و شریف در دین |
۱۹ | ندیم | عربی | همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان |
۲۰ | نشاط | عربی | شادی، خوشی، سرزندگی |
۲۱ | نصر | عربی | یاری، مدد، پیروزی، ظفر، نام سوره ای در قرآن کریم، نام یکی از پادشاهان سامانی |
۲۲ | نصرالدین | عربی | یاری دادن به دین، از شخصیتهای افسانه ای |
۲۳ | نصرالله | عربی | یاری خداوند، نام یکی از فضلای نامدار قرن ششم و مترجم کلیله و دمنه: نصرالله منشی |
۲۴ | نصرت الله | عربی | یاری خداوند اسم دختر زیبا |
۲۵ | نصیر | عربی | یاری دهنده، یاور، از نامهای خداوند |
۲۶ | نصیرا | عربی | نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم |
۲۷ | نصیرالدین | عربی | یاری دهنده دین، نام یکی از علمای بزرگ ریاضی و نجوم و حکمت ایران در قرن هفتم، خواجه نصیرالدین طوسی |
۲۸ | نضیر | عربی | شاداب، سرسبز |
۲۹ | نظام | عربی | مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها نهاده شده است. |
۳۰ | نظام الدین | عربی | موجب نظم و انظباط در دین |
۳۱ | نظام الملک | عربی | باعث نظم و سرزمین، اسم وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم |
۳۲ | نظرعلی | عربی | چشم و دیده علی (ع) |
۳۳ | نعمان | عربی | نام چندتن از پادشاهان حیره |
۳۴ | نعمت | عربی | آنچه باعث شادکامی و آسایش زندگی انسان شود،عطا و بخشش |
۳۵ | نعمت الله | عربی | بخشش خداوند |
۳۶ | نعیم | عربی | نعمت، نرم و لطیف، از اسامی بهشت |
۳۷ | نعیم الدین | عربی | نعمت دین، اسم مذهبی |
۳۸ | نعیما | عربی | نعمت، تخلص نعمت سمرقندی شاعر قرن یازدهم |
۳۹ | نقدعلی | عربی | مرکب از نقد (ارزیابی و سنجش سره از ناسره) + علی |
۴۰ | نقی | عربی | پاکیزه، پاک، برگزیده، لقب امام دهم شیعیان |
۴۱ | نقی الدین | عربی | برگزیده در دین |
۴۲ | نوح | عبری | معرب از عبری، راحت، اسم پیامبری که به دستور خداوند کشتی بزرگی ساخت و یاران خود و از هر حیوان یک جفت را سوار بر کشتی کرد و از طوفان نجاتشان داد، نام سوره ای در قرآن کریم |
۴۳ | نورالدین | عربی | روشنایی و فروغ دین، نام شاعر و نویسنده نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامی |
۴۴ | نورالله | اسم عربی | نور و روشنایی و فروغ خداوند |
۴۵ | نویان | ترکی | امیر سپاه، شاهزاده، لقب سلاطین و بزرگان ترک |
۴۶ | نهام | عربی | آهنگر، نجار، همچنین راهب دیر نشین |
۴۷ | نیسان | سریانی | نام دومین ماه فصل بهار، اردیبهشت، بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری |
۴۸ | نیکاو | اوستایی،پهلوی | مرکب از نیک به معنای خوب بعلاوه آو که همان تلفظ آب در فارسی باستان است. آب شفاف و گوارا نام دختر ایرانی |
۴۹ | نیوان | فارسی، کردی | مرد دلیر، شجاع، پهلوان |
۵۰ | نیهاد | کردی | نهاد، سرشت، طبیعت، بنیاد، ضمیر دل،اساس، مقام و جایگاه، قاعده |
نام های دخترانه
ردیف | نام فارسی | معنی اسم |
۱ | ناربن | درخت انار |
۲ | ناردانا | ناردانه، دانه انار |
۳ | ناردانه | = ناردانا، دانه انار |
۴ | نارگل | گل انار |
۵ | نارگل | آن که چون گل لطیف و زیبا است. |
۶ | نارملا | شکوفه گل انار،به کسر میم |
۷ | نارمیلا | (اسمی ترکی-فارسی) شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار |
۸ | نارنج | میوه ای آبدار و ترش، از گونه مرکبات |
۹ | نارو | پرنده ای خوش آواز همانند بلبل |
۱۰ | نارون | درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار |
۱۱ | نارین | منسوب به نار، تر و تازه |
۱۲ | ناز | کرشمه، غمزه نام دخترانه |
۱۳ | نازآفرید | آفریده ناز و زیبا |
۱۴ | نازآفرین | مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار |
۱۵ | نازان | فخرکننده، نازکننده |
۱۶ | نازبانو | بانوی زیبا و عشوه گر |
۱۷ | نازبو | ریحان |
۱۸ | نازپری | آنکه مانند پری زیباست، نام دختر پادشاه خوارزم و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی |
۱۹ | نازجهان | موجب نازش و مباهات جهان |
۲۰ | نازخاتون | بانوی زیبا، نام دختر امیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو |
۲۱ | نازدار | آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس |
۲۲ | نازدانه | فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه |
۲۳ | نازدخت | دختر زیبا و ناز |
۲۴ | نازدلبر | معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین |
۲۵ | نازرخ | دارای روی زیبا و لطیف |
۲۶ | نازک | نازنین و زیبا |
۲۷ | نازک | محبوب، معشوق، لطیف، ظریف |
۲۸ | نازگل | دختری که مانند گل زیبا و لطیف و ناز است. |
۲۹ | نازگوهر | دارای گوهر زیبا، گوهر و سنگ زیبا و قیمتی |
۳۰ | نازگیتی | موجب نازش و مباهات گیتی |
۳۱ | نازلی | ناز (فارسی) + لی (ترکی) دارای ناز و عشوه، نام یکی از شهرهای ترکیه |
۳۲ | نازمهر | مهرناز، زیبا چون خورشیدن ام اصیل ایرانی |
۳۳ | نازنوش | زیبا و شیرین |
۳۴ | نازنین | بسیار دوست داشتنی، عزیز و گرامی، زیبا و ظریف |
۳۵ | نازنین | زیبا و شیرین |
۳۶ | نازنین چهر | دارای صورتی ظریف، زیبا و دوست داشتنی |
۳۷ | نازی | منسوب به ناز |
۳۸ | نازیاب | از شخصیت های شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی |
۳۹ | نازیار | یار زیبا |
۴۰ | نازیلا | دختر طناز و عشوه گر |
۴۱ | نازینه | منسوب به ناز |
۴۲ | ناژین | درخت نارون |
۴۳ | نافه | ماده ای با عطر نافذ و پایدار که زیر پوست شکم نوعی آهو به دست می آید. |
۴۴ | ناکتا | ناک (در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین) + تا، شیرین مثل گلابی |
۴۵ | نانا | پدر و مادر، نعناع |
۴۶ | نانیسا | نام روستایی در نزدیکی مراغه |
۴۷ | ناوه | نام روستایی در نزدیکی خرم آباد |
۴۸ | ناهید | زهره، آناهیتا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دیگر کتایون همسر گشتاسپ پادشاه کیانی |
۴۹ | نایریکا | از اسامی قدیمی ایرانی |
۵۰ | نرجس خاتون | مرکب از نرجس (نرگس) و خاتون، لقب مادر حضرت مهدی عج الله فرجه الشریف |
۵۱ | نرسا | در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان |
۵۲ | نرگس | (گرفته شده از یونانی) ، گلی خوشبو و زینتی با گلبرگ های سفید و زرد |
۵۳ | نرمین | منسوب به نرم، لطیف، مهربان |
۵۴ | نساک | نام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی |
۵۵ | نستر | نام راهبی همزمان با انوشیروان پادشاه ساسانی |
۵۶ | نسترن | گلی شبیه رز به رنگهای صورتی، سفید و زرد |
۵۷ | نسرین | گلی به رنگ زرد یا سفید و خوشبو که یکی از گونه های نرگس است. |
۵۸ | نسرین مهر | زیبا و درخشان چون گل نسرین و خورشید |
۵۹ | نسرین نوش | زیبا چون گل نسرین و شیرین چون عسل، نام دختر پادشاه سقلاب و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی |
۶۰ | نقره | فلزی گرانبها، نرم و سفید که در ساختن زیورآلات، آینه، و… به کار می رود. |
۶۱ | نکیسا | نام موسیقیدان مشهور در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی |
۶۲ | نگار | نقش، تصویر، زیور، زینت، دختر یا زن زیباروی |
۶۳ | نگارا | بانوی زیبا، دختر خوش چهره، کنایه از محبوب است. |
۶۴ | نگاربسته | نقشی که زنان با حنا بر دست و پای خود می بندند. نام اصیل فارسی |
۶۵ | نگارشید | نقش و نگار درخشان |
۶۶ | نگاره | نقش، شکل، تصویر |
۶۷ | نگارین | زیبا، آراسته، مزین |
۶۸ | نگین | سنگ قیمتی و زینتی که بر روی انگشتر، گوشواره، و جز آنها کار می گذارند. |
۶۹ | نگینه | نگین + های تشبیه،مانند نگین |
۷۰ | نوا | صدای آهنگین، نغمه،آواز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی |
۷۱ | نواآفرین | آفریننده نغمه و آواز |
۷۲ | نوازش | از روی مهربانی دست بر سر کسی کشیدن، چیزی را به آرامی و پیاپی لمس کردن، مهربانی و لطف، تسلی دادن و دلجویی کردن |
۷۳ | نوباوه | کودک یا نوجوان، میوه ای که تازه رسیده باشد، میوه تازه و نورس |
۷۴ | نوبر | تر و تازه و جدید، شاداب نام پارسی |
۷۵ | نوبهار | آغاز فصل بهار، فصل بهار، نام آتشکده ای در بلخ |
۷۶ | نورسته | تازه روییده، جوان، تازه بالغ شده |
۷۷ | نوژان | درخت صنوبر و کاج |
۷۸ | نوش آفرید | آفریده بی مرگ، آفریده جاوید |
۷۹ | نوش آفرین | جاویدان آفریده شده |
۸۰ | نوش آگین | به شهد و شکر آویخته، نوشین |
۸۱ | نوش لب | دارای لبی شیرین، شیرین لب |
۸۲ | نوشا | نیوشا، شنوا، شنونده |
۸۳ | نوشابه | آب گوارا، نام پادشاهی در سرزمین بردع |
۸۴ | نوشاد | نام شهری که زیبارویان آن معروف بوده اند. |
۸۵ | نوشان | نوشنده |
۸۶ | نوشزاد | زاده جاوید، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی |
۸۷ | نوشناز | دارای ناز و غمزه شیرین |
۸۸ | نوشه | انوشه،جاوید، زنده، شاد، خوشحال، خرم، گوارا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهرام بهرامیان و خواهر نرسی پادشاه ساسانی |
۸۹ | نوشید | مرکب از نو (تازه) + شید (خورشید)، نام مادر مانی دین آور معروف ایرانی |
۹۰ | نوشین | شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار |
۹۱ | نوشین لب | نوش لب، دارای لبی شیرین، شیرین لب |
۹۲ | نوشینه | نوشین،شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار |
۹۳ | نوگل | گلی که تازه شکفته شده است، دختر جوان |
۹۴ | نهال | درخت یا درختچه نورس که تازه نشانده شده است. |
۹۵ | نیاز | حاجت،احتیاج |
۹۶ | نیالا | نام روستایی اطراف ساری |
۹۷ | نیایش | دعا به درگاه خداوند، ستایش، عبادت، پرستش و احترام نسبت به کسی |
۹۸ | نیتا | |
۹۹ | نیسا | نام همسر پادشاه کاپادوکیه |
۱۰۰ | نیک آفرید | آفریده خوب و نیکو |
۱۰۱ | نیک آفرین | آفریننده نیکی و خوبی |
۱۰۲ | نیک اختر | دارای ستاره و طالع خوب و خوش، خوشبخت، سعادتمند |
۱۰۳ | نیک تاج | آن که تاج نیکو و خوب دارد. |
۱۰۴ | نیک تاش | (فارسی,ترکی) : نیک (فارسی) + تاش (ترکی) همتا و مانند نیکان |
۱۰۵ | نیک چهر | نیک چهره، خوبرو، نیکوروی، زیبا |
۱۰۶ | نیک چهره | نیکچهر،خوبرو، نیکوروی، زیبا |
۱۰۷ | نیک دخت | دختر خوب و نیکو |
۱۰۸ | نیک رخسار | آن که دارای چهره ای پاک و زیباست. |
۱۰۹ | نیک مهر | آن که دارای محبتی کامل و شایسته است. |
۱۱۰ | نیک یار | دوست مشفق |
۱۱۱ | نیکا | چه خوب است، خوشا، نام رودی در شمال ایران |
۱۱۲ | نیکتا | خوب، نیکو |
۱۱۳ | نیکناز | آن که دارای عشوه و غمزه ای خوب و نیکوست. |
۱۱۴ | نیکو | خوب، زیبا اسم فارسی زیبا |
۱۱۵ | نیلا | نیل (سنسکریت) + ا (فارسی) به رنگ نیل، نیلی |
۱۱۶ | نیلاب | مجازا آبی ملایم و آرامش بخش. نام قدیم شهر جندی شاپور، همچنین مایعی آبی رنگ که در رنگرزی کاربرد دارد را می نامند. نام پسر |
۱۱۷ | نیلرام | اسم فرشته نگهبان برف و باران و تگرگ |
۱۱۸ | نیلگون | نیل (سنسکریت) + گون (فارسی) به رنگ نیل، کبود، لاجوردی |
۱۱۹ | نیلیا | به زنگ نیلی ، منسوب به نیلی ، مرکب از نیلی و الف نسبت |
۱۲۰ | نیمتاج | نیم (فارسی) + تاج (فارسی) تاج کوچک آراسته به جواهر |
۱۲۱ | نیوان | نیواندخت،نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی |
۱۲۲ | نیواندخت | نیوان، نام مادر انوشیروان، همسر قباد پادشاه کیانی |
۱۲۳ | نیوشا | شنوا، شنونده |
۱۲۴ | نیووند | نام گیاهی می باشد. |
ردیف | نام ایرانی | ریشه اسم | معنی نام |
۱ | نائله | عربی | کسی که به مقصود رسیده و نائل آمده است، اسم همسر عثمان خلیفه سوم |
۲ | نادره | عربی | مؤنث نادر، کمیاب، بی همتا، آنچه به ندرت یافت شود. |
۳ | نادره گفتار | فارسی، عربی | نادره (عربی) + گفتار (فارسی) آن که گفتارهای پسندیده بیان می کند و کلامش بی همتاست. |
۴ | نادی | عربی | ندا دهنده، ندا کننده |
۵ | نادیا | فرانسه | امید، آرزو |
۶ | نادین | روسی، فرانسه | امید و آرزو |
۷ | نادیه | نام عربی | مؤنث نادی، ندادهنده، صدا کننده |
۸ | ناراین | سنسکریت | از خدایان هندوهاست و به دفع فساد میکوشد. |
۹ | ناردخت | فارسی، عربی | نار (عربی) + دخت (فارسی) دختر آتش |
۱۰ | ناردیس | فارسی، عربی | مانند انار، نار (عربی) + دیس (فارسی) مانند آتش |
۱۱ | نارسیس | اسم یونانی | لاتین از یونانی، = نرگس، نام جوانی زیباروی در اساطیر یونان که وقتی صورت خود را در آب دید عاشق خود شد و در آب پرید و غرق گشت و تبدیل به گل نرگس گردید. |
۱۲ | نارمیلا | ترکی، فارسی | غنچه، شکوفه، خصوصا شکوفه گل انار |
۱۳ | ناریا | نام کردی | قاصدک |
۱۴ | ناریکا | اسم گیلکی | دختر مهربان لیست اسامی ایرانی |
۱۵ | نارینا | عربی، فارسی | مرکب از نارین بعلاوه پسوند تأنیث، دختر ظریف، بانوی تر و تازه، همچنین دختر بر افروخته و آتشین |
۱۶ | نارینه | ارمنی | ظریف |
۱۷ | ناریه | عربی | آتشی، آتشین |
۱۸ | نازانتا | آشوری | عشوه گر، طناز |
۱۹ | نازیک | ارمنی | نازی، منسوب به ناز |
۲۰ | نانسی | فرانسه | نام شهری در فرانسه |
۲۱ | نبات | عربی | ماده خوراکی سفت، بلورین و شیرین |
۲۲ | نجلا | عربی | زنی که دارای چشمان درشت است. |
۲۳ | نجم | عربی | ستاره، نام سوره ای در قرآن کریم |
۲۴ | نجمه | عربی | مؤنث نجم، ستاره |
۲۵ | نجوا | عربی | سخن آهسته |
۲۶ | نجیبه | عربی | مؤنث نجیب، شریف، اصیل، عفیف، پاکدامن |
۲۷ | ندا | عربی | صدای بلند، فریاد، بانگ |
۲۸ | ندیمه | عربی | مؤنث ندیم، همنشین و هم صحبت، به ویژه با بزرگان |
۲۹ | نرجس | عربی | معرب از فارسی، نرگس، نام همسر امام حسن عسگری (ع) و مادر حضرت مهدی (ع) |
۳۰ | نرگس | فارسی، یونانی | از یونانی، گلی خوشبو و زینتی با گلبرگ های سفید و زرد |
۳۱ | نسا | عربی | زنان، نام سوره ای در قرآن کریم |
۳۲ | نسیبه | عربی | دختر با اصل و نسب، بانوی اصیل، بانویی که در صدر اسلام در جنگ احد شرکت داشت و به آسیب دیدگان کمک می کرد. |
۳۳ | نسیم | عربی | بادملایم و خنک، باد بسیار آرام، بوی خوش |
۳۴ | نشمیل | کردی | زیبا |
۳۵ | نصیبه | عربی | سهم کسی از چیزی، بهره، سرنوشت، تقدیر |
۳۶ | نظاره | عربی | نگریستن، تماشا، نگاه کردن |
۳۷ | نعنا | عربی | نعناع، گیاهی کاشتنی و خوشبو |
۳۸ | نعناع | عربی | نعنا، گیاهی کاشتنی و خوشبو |
۳۹ | نعیمه | عربی | مؤنث نعیم، نعمت، نرم و لطیف |
۴۰ | نغمه | عربی | آهنگ یا ملودی،آوازه |
۴۱ | نفیسا | عربی، فارسی | بسیار ارزشمند، گران مایه |
۴۲ | نفیسه | عربی | مؤنث نفیس |
۴۳ | نکهت | عربی | بوی خوش |
۴۴ | نگینا | عبری | موسیقی، آواز |
۴۵ | نوال | عربی | عطا، بخشش، بهره، نصیب |
۴۶ | نوبهار | سنسکریت | معشوق یا زن زیبارو |
۴۷ | نور | عربی | روشنایی، فروغ، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم |
۴۸ | نورآفرین | فارسی، عربی | نور (عربی) + آفرین (فارسی) آفریننده نور و روشنایی |
۴۹ | نورا | فارسی، عربی | نور (عربی) + ا (فارسی)، مؤنث انور درخشان، تابان |
۵۰ | نورافشان | فارسی، عربی | نور (عربی) + افشان (فارسی) آنچه از خود نور و روشنایی منتشر می کند، نورپاش اسم دختر ایرانی |
۵۱ | نوران | فارسی، عربی | نور (عربی) + ان (فارسی) مرکب از نور (روشنایی) + ان (پسوند اتصاف)، نام روستایی در نزدیکی اردبیل |
۵۲ | نوری | فارسی، عربی | نور (عربی) + ی (فارسی) منسوب به نور |
۵۳ | نورین | فارسی، عربی | نور (عربی) + ین (فارسی) نورانی، نوری |
۵۴ | نوریه | عربی | منسوب به نور، درخشان |
۵۵ | نونا | سریانی | برج حوت، نام مادر ابراهیم(ع) |
۵۶ | نهضت | اسم عربی | حرکت، عزیمت |
۵۷ | نیان | اسم کردی | رفیق، شریک زندگی |
۵۸ | نیر | عربی | روشن، منور |
۵۹ | نیروانا | سنسکریت | آخرین مرحله سلوک در نزد “بودا” که مرحله محو شدن جنبه حیوانی وجود و رسیدن به کمال است. |
۶۰ | نیره | عربی | مؤنث نیر، منور و روشن اسم دختر اصیل |
۶۱ | نیشا | نام کردی | نشانه |
۶۲ | نیک تاش | فارسی، ترکی | نیک (فارسی) + تاش (ترکی) همتا و مانند نیکان |
۶۳ | نیکو لقا | فارسی، عربی | نیکو (فارسی) + لقا (عربی) زیبا رو، زیبا چهر |
۶۴ | نیلوفر | سنسکریت | گلی به رنگ سفید، کبود و زرد که مصرف دارویی دارد، همچنین نام یکی از جشن های باستانی ایرانیان (جشن نیلوفر) که در روز هفتم یا هشتم هر ماه برگزار می شد و هرکس که در این روز از پادشاه حاجتی می خواست برآورده میشد. |
۶۵ | نینا | نام عبری | زیبایی، خوش اندامی و ظرافت |