بریدن سر پیامبر به درخواست زن هوسباز
ماجرای نحوه ی شهادت حضرت یحیی بن زکریا «ع»
حضرت یحیی قربانی روابط نامشروع «هرودیس»، پادشاه هوس باز فلسطین با یكی از محارمش شد. وی دل خود را در گرو عشقی آتشین به «هیرودیا» دختر زیبای برادرش نهاد و تصمیم به ازدواج با او گرفت. همین كه خبر آن به پیامبر بزرگ خدا، حضرت یحیی(ع) رسید، آشكارا اعلام كرد كه این ازدواج، نامشروع و مخالف دستور «تورات» است و من با چنین كاری مبارزه خواهم كرد.
سر و صدای سخنان حضرت یحیی در تمام شهر پیچید و به گوش «هیرودیا» رسید. او كه پیامبر خدا را مانعی در مقابل آرزوهای پلید خود میدید، تصمیم گرفت، ایشان را از سر راه خود بردارد. بنابراین، زیبایی خودش را دامی برای او قرار داد و در «هیرودیس» نفوذ كرد.
روزی هیرودیس به او گفت: «هر آرزویی داری، از من بخواه كه آرزویت حتما برآورده خواهد شد.» هیرودیا گفت: «من سر یحیی را میخواهم، چرا كه او نام ما را بر سر زبانها انداخته و همه مردم را به عیبجویی ما نشانده است، اگر میخواهی دل من آرام شود، باید او را بكشی!»
در سالروز جشن تولد هيروديس، يحيي بن زكريا (ع) در محراب عبادت در مسجد بيت المقدس به سر ميبرد، مأموران جلاد سراغ او آمدند و او را دستگير كرده و به مجلس شاه بردند، شاه در همان جا فرمان داد سر از بدن او جدا كردند و سر بريدهاش را در ميان طشت طلا نهادند و آنگاه كه هيروديا تسليم هوس هاي شاه گرديد، سر بريده يحيي (ع) به سخن آمد و در همان حال نهي از منكر كرد و خطاب به شاه فرمود: «يا هذا اِتَّق الله لا يحِل لك هذه: آي شخص از خدا بترس اين زن بر تو حرام است.»