یه روز دو تا تنبل میرن بانک می زنن، اولی میگه بیا پولا رو بشمریم.
دومی میگه: ولش كن فردا رادیو میگه!
آقای فراموشکار میره دكترمیگه آقای دكترمن فراموشی گرفته ام.
دكتر میگه: چندوقته این بیماری رو دارین؟
آقای فراموشکار میگه: كدوم بیماری؟
پسر مهربان داشت نوارخالی گوش می داد و بلند بلند گریه می كرده، بهش میگن چرا گریه می كنی؟
میگه: دلم واسه خوانندهاش می سوزه، طفلكی لال بوده!
یه پسره به دوستش میگه: بیا بریم دریا.
دوستش میگه: نه اگه غرق بشم مامانم منو می كشه!
پدر پسرشو می فرسته دانشکده افسری، دوستاش بهش میگن: درس پسرت که خیلی خوبه، بهتر بود می گذاشتی دکتر یا مهندس بشه؟
پدر میگه: نه، آخه می خوام وقتی درسش تموم شد باهم کلانتری باز کنیم!
قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟
متهم: جناب قاضی! خودش میخواست، هر وقت من را میدید، میگفت یک سری به ما بزن!