تا حال دیدهاید؟ نه! حتی شنیدهاید
بر سینه دری بزند دست رد کلید!؟
در را اگر به خیر و خوشی وا نمیکند
افتاده است در وسط قفل، بد کلید
درها فقط به هفت روش باز میشوند
هُل، ضربه، زنگ، مشت، شکستن، لگد، کلید
قفلی به روی قفل دگر میزند، همین
وقتی که هیچ کار نباشد بلد کلید
کرد آنچه قفل بسته در این شهر بود، هرز
افتاد تا به دست یکی بیخرد، کلید
هرگز شبیه آدمیان نیست عادتش
بر هیچ قفلساز نورزد حسد، کلید
با اینکه واضح است که با قفلسازها
کی میکند برابری از حیث قد، کلید!
وقتی ردیف شعر کلید است، ناگزیر
باید کنار قافیه بگذارم عَد... کلید!
شُل شد اگرچه کار غنا بعد از آن ولی
«سُل» شد به دست مبتکر باربد، کلید
تنها «حسین جعفریان» بود در جهان
با عشق زد به واقعهای مستند کلید
در مصرع نخست، «محمّد» نیامدهست
وزنش برای آن که غلط میشود، کلید...
منبع: كتاب فيضبوك/ ناصر فيض